آ ه ه ه ه که چه اشتباهی رو مرتکب شدم ، اعتراف میکنم که اشتباه کردم ، ازت معذرت میخوام مهربونم ، ای کاش تو قبول نمیکردی ، به خدا اگر میدونستم که قرار ماهها محبوبم رو نبینم تن به چنین کاری نمیدادم ، الان خیلی پشیمونم ، اما دیگه خیلی دیره ، به خاطر این کار خیلی شرمنده دلم شدم ، مدام منو سرزنش میکنه که چرا چنین کاری کردم ، منم بهش حق میدم ، خیلی از دوریت دلتنگ شده ، مدام بهونت رو میگیره ، هر کاری میکنم نمیتونم آرومش کنم ، به حرف هیچ کس گوش نمیده ، اما حق داره ، واقعا هم حق داره ، دیگه تنها کاری که میکنم اینکه در مقابل دلتنگیاش سکوت کنم ، چون دیگه حرفی برای آروم کردنش ندارم ، چشمام به کمکم میان و با اشکایی که هر روز و هر شب در فراقت میریزن سعی میکنن آتیش دوری تو رو خاموش کنن ، اما ای کاش این چشما میدونستن داغ دوری از معشوق با اشک خاموش نمیشه ، اصلا این اشکا از داغی که تو دلم دارم نشات میگیرن ، واسه همین وقتی تند و تند رو صورتم سر میخورن و به زمین میوفتن اونقدر گرم هستن ، چون گرمای این غمو با خودشون میارن
الان دیگه پشیمونی فایده ای نداره ، سرزنش کردن اثری نداره ، فقط اومدم اینجا تا در نبودت کمی از حرفای دلم رو بزنم تا آروم تر بشم اما مثل همیشه نه تنها آروم نشدم بلکه ....
بگذریم

نظرات شما عزیزان:
|